حضرت عشق جل جلاله |
با توجه به اینکه خلافت هارون الرشید صد و هفتاد سال بعد از هجرت واقع شده بود، در آن دوران به ندرت فردی یافت می شد که پیامبر خدا(ص) را دیده باشد. ملازمان هارون در پی چنین شخصی بودند تا اینکه ... . حتما شما هم داستان معروف آن پیرمرد حریص و هارون الرشید را شنیده اید(در اینجا می توانید آنرا مطالعه بفرمایید). انسان وقتی کوچک است آرزو دارد زودتر بزرگ شود و مثل خواهر یا برادرش به مدرسه رود؛ وقتی به مدرسه رفت پس از چند سال، به بالادستهایش می نگرد و با آرزوی شغلهای خوب، زندگیش را هدفگذاری می کند. پس از یافتن شغل و مزدوج شدن، تا وقتی بچه ها کوچک هستند و خوش مزه، از همراهیشان لذت می برد؛ بچه ها که بزرگتر شدند و صاحب رای و همین که چند بار با او مخالفت کردند، آرزو می کند زودتر بزرگ شوند و پی زندگی خویش روند؛ پس از ازدواجِ بچه ها و چشیدن لذت نوه داری، با توجه به اینکه از نظر شغلی هم بازنشسته شده است، تازه به این فکر می افتد که حال وقت زندگی کردن است؛ غافل از اینکه اجل نزدیک است! و ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد! خدایا ما را از غافلان قرار مده؛ خدایا نکند آرزوها ما را از تو غافل سازند. درست است که باید برای زندگی برنامه داشت، اما هدف اصلی این برنامه باید خدای متعال و زندگی خدایی باشد و فقط در این صورت است که اگر به انتهای برنامه هم نرسیم باز انسان موفق محسوب می شویم. هرجای این برنامه که باشیم وقتی حضرت عزائیل علیه السلام به سراغمان آید، با آغوشی باز از ایشان استقبال می کنیم. احدی الحسنیَین اختصاص به میدان نبرد مسلحانه ندارد؛ که کل زندگی میدان نبردی است که جنگ مسلحانه گوشه ای از آن است.
این هم جمله ای هست که کمک می کند انسان عمق وجود خود را بشناسد [ یکشنبه 95/2/12 ] [ 8:37 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |